وبلاگ گیله مرد

سرای من ایران ، دیار من گیلان...

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: جمعه ۸ اسفند ۱۳۹۹ ساعت: 2:22

دیلمان

(منطقه دیلمان سیاهکل)

به نام خدایی که بر جان عاشق سلام است

همراهان عزیز سلام و وقت بخیر ، امیدواریم که در واپسین روزهای زمستان قرن حاضر در کنار خانواده و عزیزان خود در صحت و سلامتی به سر ببرید و لحظه های شادی را سپری کنید ؛ تاکنون سعی کرده ایم در بخشی از وبلاگ با عنوان "در کوچه باغ شعر" به درج آثار ادبی و سروده های شاعران نامدار وطن بپردازیم ، لذا این بار شعری را که دوست عزیزمان جناب استاد "بیژن جورمند" ادیب و شاعر معاصر کشورمان در وصف خطه ی سبز گیلان سروده اند را برای شما عزیزان درج می کنیم.

اما در خصوص جناب استاد بیژن جورمند بد نیست این موضوع را بدانید که ایشان از افسران بازنشسته ی نیروی انتظامی هستند که از همان اِوان جوانی به دلیل ذوق و قریحه ی ادبی همیشه در شعر و ادب فارسی دستی بر آتش داشتند و علاوه بر آن وبلاگ نویس نیز هستند که آدرس وبلاگ وزین ایشان نیز در بخش پیوندهای وبلاگ گیله مرد با عنوان "اشعار و دل نوشته های استاد بیژن جورمند" ثبت است ، که به شما علاقمندان به شعر و ادب پارسی پیشنهاد می کنم حتماً به وبلاگ وزین ایشان سر بزنید و از اشعار و نوشته های ایشان استفاده کنید ، با توجه به اینکه استان اصفهان خود مهد فرهیختگان و هنرمندان بسیار است لذا ایشان نیز که اهل روستای خسروآباد بخش میمه استان اصفهان اند از این قاعده مستثنی نیستند و در دوران جوانی در شهر گلستانه کاشان که در مجاورت با زادگاه ایشان است از محضر شاعر و نقاش بزرگی چون زنده یاد "سهراب سپهری" در شعر نو و سپید سود جُستند ، همچنین در محضر استاد "حمید سبزواری" شاعر نام آشنای کشور در شعر و نثر فارسی بهره بردند و با توجه به اینکه از اعضای انجمن شعر و ادب یادمان شهرستان نطنز هستند لذا در سبک غزل و مثنوی نیز در محضر مسئول انجمن جناب استاد "رضا گُلبیدی" کسب علم کردند به طوری که خود را در باب غزل و مثنوی شاگرد استاد گُلبیدی می دانند و در باب خوشنویسی ، خطاطی و موسیقی نیز از محضر استاد هنرمند جناب "عباس دهقانیان" فیض برده اند. اما از دیگر نکات ارزنده ، که می‌توان درباره ی استاد جورمند گفت این است که ایشان به کمک استاد "حسین نقدی بادی" مدیرمسئول و سردبیر نشریه ادبی فاخته که سابقاً چاپ و منتشر می شد موفق به چاپ و نشر آثار ارزشمندی در شعر و ادب فارسی به نام های "آوای دل" ، "به رنگ زندگی" و "سرزمین مادری خسرو آباد" شده اند که همه این کتاب ها به قلم سبز و توانای جناب استاد بیژن جورمند به رشته ی تحریر درآمده.

اما بنده در اینجا سخن کوتاه می کنم و در ادامه ی مطلب شما را به خوانش شعر بسیار زیبای استاد جورمند به نام "سرزمین گیلان" دعوت می کنم ؛ استاد جورمند این شعر را به افتخار شهدای گیلان ، مردم مهربان وغیور گیلان و همچنین طبیعت سبز و خدادادی این دیار کهن و متمدن سروده اند ، امیدوارم از خواندن این شعر به همراه  تصاویر سرزمین کهن گیل و دیلم لذت ببرید و حتماً نظرات ارزشمند خود را درباره ی این پست برایمان به یادگار بگذارید.

سروده «جورمند» تقدیم به مردم گیلان

هم هدیه به دوست عزیز ، گیله مردِ گیلان

با احترام  بیژن جومند

عضو انجمن شعر و ادب و یادمان نطنز

همراه: ۰۹۹۰۴۲۳۱۸۶۱

حتماً به ادامه مطلب بروید

دیلمان

(جاده برفی دیلمان سیاهکل)

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۸ ساعت: 1:28

 

alone man

 

" زیر بارانی که نیست "

 

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه ، از خیابانی که نیست..!

***

می نشینی روبرویم ، خستگی در می کنی
چای می ریزم برایت ، توی فنجانی که نیست..!

***

بازمی خندی و می پرسی که حالت بهتر است؟!
باز می خندم که خیلی ، گرچه می دانی که نیست..!

***

شعر می خوانم برایت ، واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ، توی گلدانی که نیست..!

***

چشم می دوزم به چشمت ، می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ، بین دستانی که نیست..؟!

***

وقت رفتن می شود ، با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم ، در ایوانی که نیست..!

***

می روی و خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم ، با یاد مهمانی که نیست..!

***

بعد تو این کار هر روز من است
باور این که نباشی ، کار آسانی که نیست..!

 

( بانو بیتا امیری )

 

مرد تنها

 

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: دوشنبه ۳ تیر ۱۳۹۸ ساعت: 21:46

پرستوها

 

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد

***

کوچ تا چند؟! مگر می‌شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد

***

اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد

***

عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شاد

***

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته‌ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد

 

(جناب فاضل نظری)

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: دوشنبه ۲۷ اسفند ۱۳۹۷ ساعت: 22:0

 

<< شعر آفتاب می شود با صدای پوریا تثبیتی >>

در واپسین روزهای زیبای اسفند ماه در خدمت شما همراهان عزیز هستیم با یک شعر زیبا از خانم فروغ فرخزاد به نام آفتاب می شود که توسط دوست خوش ذوقم پوریا تثبیتی با آهنگی زیبا دکلمه شده است که تقدیم شما عزیزان می شود ؛ بی شک شعرهای فروغ اینقدر زیبا و دلنشین هست که نیاز به هیچ تعریفی ندارد اما لحن زیبا و آرامش بخش پوریا تثبیتی جان دوباره ای به این قطعه شعر داده که گوش دادن آن را به شما دوستان توصیه می کنم .

نام شعر : آفتاب می شود / از دفتر شعر تولدی دیگر

شاعر : فروغ فرخزاد

دکلمه : با صدای پوریا تثبیتی

برای دیدن و گوش دادن به دیگر آثار پوریا تثبیتی به صفحه اینستاگرام وی به آدرس poriya.tasbiti@ مراجعه فرمایید.

حجم فایل تنها ۱/۷ مگابایت و زمان فایل ۳دقیقه و ۴۵ ثانیه با فرمت mp3

هرگز از دانلود این دکلمه زیبا پشیمان نمی شوید

برای دانلود دکلمه اینجا کلیک کنید

متن شعر آفتاب می شود:

نگاه کن ، که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سایه سیاه و سرکشم اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن ، تمام هستی ام خراب می شود، شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد، مرا به دام می کشد

نگاه کن ، تمام آسمان من پر ازشهاب می شود

تو آمدی ، ز دورها و دورها ، ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی ، زعاج ها ، ز ابرها ، بلورها

مرا ببر، امید دلنواز من ، ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانی ام ،  فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن ، من از ستاره سوختم ، لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل ، ستاره چین برکه های شب شدم

چه دور بود پیش از این زمین ما ، به این کبود غرفه های آسمان

کنون دوباره به گوش من می رسد صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام ، به کهکشان ، به بیکران ، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها ، مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ درحریر بوسه ات ، مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن ، مرا ازاین ستاره ها جدا مکن

نگاه کن ، که موم شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من به لالای گرم تو لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن تو می دمی و آفتاب می شود

 

 

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: جمعه ۱۴ دی ۱۳۹۷ ساعت: 18:50

Kashti.jpg

حکایت نحوی و کشتیبان

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات ۲۸۳۵ تا ۲۸۴۰

آن یکی نحوی به کشتی در نشست

رو به کشتیبان نهاد آن خودپرست

گفت هیچ از نحو خواندی گفت لا

گفت نیم عمر تو شد در فنا

دل‌شکسته گشت کشتیبان ز تاب

لیک آن دم کرد خامش از جواب

باد کشتی را به گردابی فکند

گفت کشتیبان بدان نحوی بلند

هیچ دانی آشنا کردن بگو

گفت نی ای خوش‌جواب خوب‌رو

گفت کل عمرت ای نحوی فناست

زانک کشتی غرق این گردابهاست...

باشد که از این حکایت زیبا درس بگیریم و هیچگاه به داشته های خود مغرور نشویم؛ چراکه انسان روزی بر فراز است و روزی در فرود...

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: پنجشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۷ ساعت: 14:43

 

 

<< شعر باران با صدای پوریا تثبیتی >>

گاهی اوقات خستگی های روحی حاصل از روزمرگی و کار روزانه با خواندن یک متن امیدبخش یا گوش دادن به یک موسیقی زیبا رفع می شود ؛ فایل صوتی کوتاه زیر با صدای گرم و لحن آرام دوست عزیرم پوریا تثبیتی تقدیم به شما

 

دانلود فایل صوتی شماره یک (مدت : یک دقیقه)


دانلود فایل صوتی شماره دو (مدت: یک دقیقه)

دکلمه شعر باران به همراه موسیقی بدون کلام


شاعر: مسعود فردمنش


گوینده : پوریا تثبیتی

برای دیدن و شنیدن آثار بیشتر از این هنرمند عزیز به صفحه اینستاگرام وی به آدرس poriya.tasbiti@ مراجعه کنید

متن شعر باران:


زندگی قسمت بارانی بودن باتوست

تو ببار تشنه ی باران توام

زیر بارانه تو ماندن دارد

زیر بارانه تو خواندن دارد

زیر بارانه تو اندوه دلم می خندد

زیر باران تو هر خاطره ای می رقصد

کاش می باریدی...

دم آنوقت که مهتاب بلند، پیش چشمان تو ظلمت شد و رفت، کاش باران هم بود

دم آنوقت که فریاد زدم چه صفایی دارد باغ وصال، کاش باران هم بود

ابرها می گفتند غصه جاویدان نیست

من ‌به باران گفتم راه بسیار به مقصد باقیست

من به باران گفتم خبری از تو اگر می داند دم گوش احدی لو ندهد

من به باران گفتم هرچه آبی که در او هست، همه ارزانی روی گل تو

سایبان غم و اندوه منی

خلوتم از تو پر از ایمان است

منطق حوصله سرگردان است

درس گریه همه از باران است

زیر باران عطش بارش باران تو بارانم کرد

تب باران دارم

تب باران دارم...

 

نويسنده :گیله مرد
تاريخ: شنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۷ ساعت: 23:38

 

گابریل گارسیا مارکز

 

<< حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز >>

 

همانا زندگی زیباست...

در ۱۵ سالگی آموختم  که مادران از همه بهتر می دانند  و گاهی اوقات پدران هم.

در ۲۰ سالگی  یاد گرفتم  که کار خلاف فایده ای ندارد ، حتی اگر با مهارت انجام شود.

در ۲۵ سالگی دانستم که یک نوزاد ، مادر را از داشتن یک روز ۸ ساعته و پدر را از داشتن  یک شب ۸ ساعته محروم می کند.

در ۳۰ سالگی  پی بردم که قدرت ، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن.

در ۳۵ سالگی متوجه شدم  که آینده چیزی نیست  که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه  چیزی  است که خود می سازد.

در ۴۰ سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن  در آن نیست که کاری را که دوست داریم  انجام دهیم ، بلکه در این است  که کاری را که انجام می دهیم دوست بداریم.

در ۴۵ سالگی یاد گرفتم که ۱۰ درصد از زندگی،چیزهایی است که برای انسان اتفاق می افتد  و ۹۰ درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می دهند.

در ۵۰ سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.

در ۵۵ سالگی پی بردم که تصمیمات  کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب.

در ۶۰ سالگی متوجه شدم که بدون عشق می توان ایثار کرد ، اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید.

در ۶۵ سالگی آموختم  که انسان برای لذت بردن از عمری دراز ، باید بعد از خوردن آنچه لازم است ، آنچه را نیز که میل دارد بخورد.

در ۷۵ سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می کند نارس است ، به رشد و کمال خود ادامه می دهد و به محض آن که گمان کرد رسیده است ، دچار آفت می شود.

در ۸۰ سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیاست .

در ۸۵ سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست...